rayan
 
نويسندگان
مطالب تصادفی
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 18
دیروز : 48
افراد آنلاین : 1
همه : 6533
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
چت باکس

 

۱- ” تو ديوونه شدي “
به جاي اينكه به شدت واكنش نشان دهيد بايد متوجه شويد كه اين فرد دقيقا چه چيزي مي خواهد بگويد.
در برابر تمايلتان به رد كردن او مقاومت كنيد
مثال: وقتي در مدرسه هستيد و همكلاسيتان مي گويد: وقتي درس مي خوانم خيلي حواسم را پرت مي كني. اخر ترك تحصيل مي كنم .
نگوييد: جايي كه زندگي مي كنم تلوزيون هم نمي توانم تماشا كنم؟؟؟؟ باهاش كنار بيا.
بگوييد: ميدانم كه بعضي وقت ها سر و صدا مي كنم. با اينكه نمي توانم عادت فيلم ديدنم را قطع كنم اما تمام تلاشم را خواهم كرد كه صدايش را كم كنم تا اذيت نشوي. از مشاور روانشناس نيز ميتوان كمك گرفت

چرا اين شيوه كار مي كند: به چيزي كه در حرف هاي طرف مقابل واقعي و منطقي است دقت كنيد چون مي توانيد با استفاده از آنها خلع سلاحش كنيد، و او نيز حس مي كند كه درك شده و آرام مي شود. او قوت قلب مي گيرد كه حداقل يك نفر پيدا شده تا حرفش را قبول كند.

۲- ” هميشه نا اميدم مي كني “
همدلي بهترين واكنشي است كه مي توان به كسي كه احساس خطر كرده نشان داد.
مثال: دوستتان به گردشي كه همراه با همكارتان ترتيب داده بوديد نمي آيد.
نگوييد: هميشه نا اميدم مي كني! حتي در تربيت فرزند .
بگوييد: نيامدنت امروز ناراحتم كرد، چون واقعا دوست داشتم ببينمت. ناراحتم چون از قبل فكر مي كردم اين اتفاق بيفتد. فقط چون سرت شلوغ بود نيامدي يا علت ديگري باعث شد تصميمت عوض شود؟ شايد بهتر باشد درباره اين موضوع بيشتر صحبت كنيم تا هر دو متوجه شويم چه چيزي برايمان بهتر است.

چرا اين شيوه كار مي كند: وقتي به واقعيت يك دوست يا شريك زندگي اذعان مي كنيد، خطوط رابطه را باز گذاشته ايد، اين كار كمك مي كند بتوانيد گفتگويي سازنده براي رفع مشكل داشته باشيد.

۳- ” واي دوباره اين … “
اينكه چگونه يك چيز را بيان مي كنيد شايد از پايان دادن به چيزي كه مي خواستيد بگوييد بسيار مهمتر باشد. استفاده از مشاور روانشناس .

مثال: براي پرخاشگري زوجين .شخصي كه برايتان اهميت دارد، شكايت مي كند كه به اندازه كافي به او توجه نمي كنيد. او مي گويد: من فكر مي كنم براي دوستان و كارهايت اهميت بيشتري قائل هستي. 
نگوييد: ( خيلي كوتاه ) واقعا؟ چه جالب! ( با كمي تندي در صدا ) خب چه كاري از دستم برمياد؟

بگوييد: ( آرام و مصلحانه ) واقعا همچين چيزي هست؟ ( سپس به چشم هاي او نگاه كنيد و دست خود را روي شانه اش بگذاريد ) چه كاري از دستم بر مي آيد؟

چرا اين شيوه كار مي كند: لحن صدا و حركات هرچه گرمتر باشد ( بعلاوه ارتباط چشمي )مي توان بهتر ارتباط برقرار كرد: منظورت را فهميدم، به خاطر تو اينجا هستم. همين جمله بدون لحن و حركات صميمي مي تواند طور ديگري برداشت شود.

۴- ” من مي رم “
بيرون زدن درست زماني كه دوست يا همسرتان در يك سقوط عاطفي قرار دارد، نوعي از زير كار در رفتن است. اين كار نشان مي دهد براي شخص مقابل آنقدر اهميت قائل نيستيد كه حتي دركش كنيد.

مثال: يكي از اعضاي خانواده مرتبا تكرار مي كند چقدر تحت فشار است و شكايت مي كند كه هيچكس به او كمك نكرده.
اين كار را نكنيد: چشم بالا مي اندازيد، آه مي كشيد، در را محكم باز مي كنيد و هنگام خارج شدن محكم بهم مي كوبيد.

اين كار را بكنيد: يك نفس عميق بكشيد، به چشم هاي او نگاه كنيد و بگوييد من واقعا مي خواهم كمك كنم، اما چند لحظه بايد خود را آرام كنم، چند دقيقه مثلا ۵ يا ۱۰ دقيقه هر دو استراحت كنيم و سپس با هم حلش مي كنيم.

چرا اين شيوه كار مي كند: وقتي از كسي خسته مي شويم، سعي مي كنيم تا جاي ممكن خود را از او دور كنيم، و يا هنگام صحبت سعي مي كنيم با او ارتباط چشمي برقرار نكنيم. گاهي [Forwarded from Moein] نيز ممكن است با عمل اين كار را نشان دهيم، اين واكنش بدن است. پس در چنين مواقعي مواظب زبان بدن خود باشيد چون برخي حركات مي تواند باعث از هم گسيختن رابطه بين دو فرد شود.

۵- كافيه!
تسليم نشويد. اگر تمام تلاشي كه براي آرام كردن ديگران انجام داديد برعكس جواب داده هنوز تمام اميدها از دست نرفته.

براي دوباره باز كردن بحث، بگوييد: ببخشيد كه جواب هايم نا خوشايند بود. واقعا قصدم اين نبود درست نظر تو را درك نكرده بودم، اما بعد از اينكه كمي فكر كردم متوجه حرفت شدم، و بهتر فهميدم كه چرا چنين حسي داري. فرض كن من مشاور تو هستم .

همين كه آن فرد آرامتر شد، مي توانيد درباره نگراني هاي خود و علت اينكه چرا اين بحث پيش آمده بيشتر صحبت كنيد.

سخن پاياني
گفتن جملاتي مانند ” آروم بگير ” ” كم ننه من غريبم بازي كن ” يا ” اينقدر غر غر نكن ” جوابي معكوس دارد و اصلا نمي تواند به هدفي كه داريد نزديكتان كند. 
به جاي چنين جواب هايي براي داشتن زندكگي هيجان انگيز ، درد طرف مقابل را درك كنيد، تا جايي كه مي توانيد از انتقاد به او خودداري كنيد، و با او همدلي كنيد.
اما از همه چيز مهمتر، به خاطر تسكين دادن فرد ديگر احساسات خود را فرو ندهيد. اگر حس مي كنيد شما هم نياز به شنيده شدن داريد، زماني را پيدا كنيد كه دوست يا همسرتان بيشتر آماده است و مي تواند حرفتان را گوش دهد.

استفاده از مشاوره تلفني با روانشناسان متخصص  نيز ميتواند كمك بهينه اي كند .مشاوران روانشناسي داراي تجربه فراوان براي راهنمايي شما دارند


ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۳ مهر ۱۳۹۶ ] [ ۱۲:۵۱:۰۰ ] [ vahid ]

داشتن كودك مودب

همانطور كه ميدانيم روش هاي تربيتي كودك در دنياي امروز بسيار گسترده و پيچيده شده است. پس ميتوان گفت كه پرورش كودكان بسيار سخت تر شده است. والدين بايد در ميان تمامي اين اطللاعات و روش ها بهينه ترين و كاربردي ترين متد ها را شناسايي و براي تربيت كودكان به كار بگيرند. در اين ميان كمك گرفتن از روانشناس كودك مي تواند به صورت چشمگيري به والدين كمك كند.


خواست والدين از نتيجه تربيت كودك

در اين بين مودب بودن كودك براي خانواده ها بسيار مهم است . بطوري كه برخي والدين كودك كم رو و خجالتي در عين حال مودب را به كودك بازيگوش ترجيح مي دهند. لازم به ذكر است كه داشتن كودك كم رو و كودك با ادب بسيار به يكديگر شبيه هستند.

يكي از مواردي كه باعث خجالتي شدن فرزند مي شود بايد ها و نبايد هايي است كه والدين به صورت افراطي به آنها گوشزد مي كنند . در اين مورد نيز بهتر است كه والدين به جاي استفاده از نبايد ها مانند نكن ، نشين ، نرو ، و ... از تشويق جهت انجام كار هايي مانند به جاي آن كار اين كار را بكن ، بهتر است كمي صبر كني و ...


پس با كودك چگونه برخورد كنيم

هر چند براي تنبيه كودكان  در برخي موارد به صورت صحيح نياز است ولي همواره تشويق كردن بسيار موثر تر واقع مي شود. كودكان شيفته آن هستن كه به آنها توجه شود و از هر راهي اين توجه را حاضرند كه جلب كنند. اگر اين توجه را به صورت تشويق به آنها بدهيم كودك به گونه اي تربيت مي شود كه سعي مي كند آن توجه را با تشويق شدن هاي ديگر بدست آورد.

نقش والدين در تربيت كودك اين است براي اينكه كودكان مودب داشته باشند بايد در درجه اول خودشان با آنها مودبانه حرف بزنند .

شما مي توانيد از طريق مشاوره تلفني كودك روش هاي تربيت كردن كودك مودب و نحوه مودبانه حرف زدن با كودك را از مشاوران روانشناس كودك بپرسيد. 



ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
[ ۲۲ مهر ۱۳۹۶ ] [ ۰۱:۳۴:۵۷ ] [ vahid ]



اخلاق در خانواده

اهميت خانواده
   جامعه بشري از اجتماع كوچكتري به نام خانواده شكل مي گيرد واين اجتماع كوچك بنياد سعادت ويا شقاوت انساني را سامان مي دهد . هسته كوچك خانواده تاثير گذارترين واحد تربيتي در جوامع بشري  به شمار مي آيد به گونه ايي  كه تحولات عظيم فردي اجتماعي ورشد ارزشهاي انساني از درون خانواده سرچشمه مي گيرد . ارزشهاي انساني و اخلاقي  ويا رذيلت هاي اخلاقي از درون خانواده پي ريزي مي شوند.
بنابر اين توجه و اهميت دادن به خانواده مهمترين مساله در هر نظام و حكومتي است . امروزه تزلزل در نظام خانواده ها بسياري از انديشمندان را وادار به تامل و تفكر براي  نجات خانواده نموده است  و سازمان هاي خير در سراسر دنيا  خود را ملزم به اين رويكرد مي داند تانسبت به رشد وتوسعه كيفي خانواده توجهي خاص مبذول نمايند و با در اختيار قرار دادن امتيازات و تسهيلات رفاهي وآموزشي  ومشاوره اي وبه طور كلي ارتقا ء سطح بهداشت وسلامت خانواده سعي بر افزايش كيفيت زندگي خانوادها دارند،زيراخانواده مكاني  براي تربيت وپرورش انسانهاست كه تنها در صورت وجود  سلامت روحي ورواني  مي تواند انسانهاي پاك و سالم تحويل اجتماع  دهد.
ازدواج و ضرورت تشكيل خانواده
   انسان در اين جهان نيازمند و ناقص است وبا كمك و همراهي ساير انسانها تكامل مي يابد. ازدواج و تشكيل خانواده از جمله عوامل مهم تكامل روحي و رواني انسان است .كلمه انسان از ريشه انس است به اين جهت  كه انسان نياز به ديگري  دارد و با جمع ودر جمع  احساس آرامش  مي كند.نياز عاطفي  و علاقه به ديگري ، نيازي است كه انسان در دوره جواني،وجود آن را ملموس تر احساس مي كند هرانساني حتي باداشتن والدين مهربان و دلسوز برادران و خواهران مهربان و دوستان خونگرم و صميمي ، احساس مي كند هنوز نياز به فرد ديگري دارد كه دوستدار ومحبوب او باشد.
نياز به همسر نيازي است كه حتي انسان وقتي در ميان انسانهاي مهربان هم قرار دارد وجود آن را حس مي كند ، نياز به فرد ديگري كه با او راحت تر بوده و بتواندمحبت خود راعرضه كند و سنگ صبور اوباشد .اين عطش و نياز نسبت به جنس مخالف خوداز اين نوع است ، هيچ چيز ديگري به اين نياز حقيقي و مهم ، به پاكي و زيبايي ازدواج ، نمي تواند پاسخ دهد و بواسطه وجود اين نياز است كه وقتي انسان در كنار همسر قرارمي گيرد ، به انس و آرامش مي رسد و اين سكونت و آرامش فقط يك امر مجازي و قرار دادي نيست ، بلكه امري حقيقي و فطري است كه بر حسب خلقت انسان طرح ريزي شده است .
بيانات  حضرت آيت ا.... خامنه ا يي
(در فصل مربوط به اخلاق خانواده  منظور از كلمه "بيانات "در قسمت هاي مختلف ،بيانات حضرت آيت ا.... خامنه ا يي است )
ازدواج را كه خداي متعال سنت قرار داده و آفرينش هم آن را اقتضا مي‏كند، يكي از نعمت‏ها و اسرار الهي و يكي از پديده‏هاي اجتناب‏ناپذير زندگي بشري است.
مي‏شد كه خداوند در قوانين آسماني، اين موضوع را لازم، واجب و حتمي و يا مجاز كند و مردم را رها كند تا يكي يكي بروند و با هم ازدواج كنند، اما اين كار را نكرده است. بلكه ازدواج را يك ارزش قرار داده، يعني كسي كه ازدواج نمي‏كند، خود را از اين ارزش محروم نموده است.خداي متعال از زن و مردِ تنها خوشش نمي‏آيد، مخصوصاً آن‏هايي كه جوانند و بار اولشان است. مخصوص جوان‏ها هم نيست. خداي متعال از زندگي مشترك و مزدوج خوشش مي‏آيد.
آدمِ تنها، مرد تنها و زن تنها كه همه عمر را به تنهايي مي‏گذرانند، از ديد اسلام يك چيز مطلوبي نيست. مثل يك موجود بيگانه است در مجموعه پيكره انساني. اسلام اين طور خواسته كه خانواده، سلول حقيقي مجموعه پيكره جامعه باشد، نه فرد تنها.
·        معيارهاي اخلاقي درانتخاب همسر
  از جمله مهمترين  تصميماتي  كه هر انساني در طول زندگي خود مي گيرد انتخاب شريك دائمي براي زندگي است . اگر اين  انتخاب نادرست  باشد باعث افسردگي نااميدي  وبه خطر افتادن سلامت رواني فرد وجامعه مي شود . يك انتخاب غلط و نارضايتي از زندگي زناشويي و يا حتي فرو پاشي آن، نه تنها زندگي شخصي فرد را نابود مي‌كند بلكه آثار نامطلوب  آن به نسل بعدي هم خواهد رسيد.به همين جهت هر كسي در انتخاب همسر نيازمند معيارهايي است كه انتخاب نادرست نداشته باشد .
 و از انجا كه انسان بدون اطلاع از فرمان خداوند  انتخاب صحيحي نخواهد داشت لازم است فرد ،در خصوص مسئله ي ازدواج بداند كه خداوند ، به چه وصلتهايي فرمان داده و از چه پيوندهايي هشدار داده است ،  دين در انتخاب همسر ، اطلاعات و راهنمايي هايي مفيدي در اختيار انسان قرار مي دهد  ؛ راه دين ، مهمترين و امن ترين راه هاست ، لذا توسل به آن و پيروي از دستورات دين ، انسان را از پيامدهاي  هاي نامطلوب در امان مي دارد .
  در مسير انتخاب و تصميم گيري هاي انسان سه مانع مهم وجود دارد  كه مديريت و كنترل اين موانع منجر به انتخاب درست خواهد شد اين سه مانع عبارتند از هواهاي نفساني ؛ وسوسه هاي شيطاني و جاذبه و فريب هاي دنيوي  اولين نشانه انتخاب صحيح و مهمترين شرط تصميم گيري عاقلانه،عدم دخالت هوي و هوس است ؛ عموماانتخابهاي ناصحيح از روي هوي و هوس صورت مي گيرند افرادي كه تابع هوي و هوس هستند تحت تاثير  يكي دو عنوان يا صفات ظاهري فرد مقابلشان قرار گرفته  و صرفاً به همان دلايل پيوند ازدواج مي بندند ،اما هيچگاه دوام يا شيريني زندگي به اين عوامل بستگي ندارد .
توانايي در كنترل هوي و هوسهادر هنگام انتخاب همسر ، سبب مي شود  فضاي تصميم گيري از گرد و غبارهاي ناشي ازاميال هوس گونه پاك و سالم نگه داشته شود .
 معيار ها انتخاب همسر
   ملاك و معيار ها انتخاب همسر داراي درجه بندي و اولويت هستند كه به طور كلي مي توان به دو درجه تقسيم نمود
الف- ملاك هاي درجه اول
  منظور از ملاكهاي درجه اول ،معيارهاو ملاك هاي بسيار مهمي هستند كه دوام وبقا ء زندگي وابسته به انهاست و بي توجهي به آنها منجر به اختلال در روند زندگي مي شود اين ملاكها به طور كلي در چند مورد زير خلاصه مي شوند .
1- اصالت ‏خانوادگي
 اسلام تاكيد دارد كه درباره سابقه خانوادگي همسر، تحقيق لازم صورت گيرد و به خصوص، مراتب ايماني و اخلاقي او در نظر گرفته شود و نيز تا حد امكان، همسر از خانواده‏اي پاك و عفيف انتخاب گردد. اين اصالت‏خانوادگي در نحوه زندگي جديد و در نسل بعد تاثير دارد. اگر نطفه، كه متاثر از خصايص وراثتي والدين است، ناسالم باشد، ديگر اميدي به اصلاح فرزند نيست. به همين دليل امام صادق عليه السلام مي‏فرمايند: با خانواده شايسته ازدواج كنيد; زيرا ژن‏ها خصايص والدين و اجداد را به نسل بعدي سرايت مي‏دهند. [1]
 پيامبر گرامي اسلام (ص) در اين مورد به مردم آگاهي مي‏دهند و مي‏فرمايند:  اي مردم بپرهيزيد از گياهان سبز و خرمي كه در مزبله پرورش يافته است. يعني "زنان زيبا و خوب‏روي در خانواده بد".[2]
2- دين داري وپاي بندي به اصول اعتقادي
ملاك اصلي انتخاب همسر درايمان به خدا ،رسول خدا(ص) و جهان اخرت  است. در سايه ايمان و تقوا ،روابط عميق عاطفي بين زوجين ايجاد مي‏شود. نزد چنين همسراني، براي پرورش صحيح فرزندان زمينه تا حدود زيادي فراهم است و زن و شوهر مي‏توانند بر همه مشكلات زندگي، اعم از اقتصادي و رواني، فايق آيند و فرزندان خود را مطابق موازين و برنامه‏ هاي ديني تربيت كنند. در اين زمينه، رسول اكرم (ص)مي‏فرمايند: «زن را براي زيبايي ‏اش به همسري مگير; زيرا ممكن است جمال زن باعث پستي و سقوط اخلاقي‏ اش بشود. هم‏چنين به انگيزه مالش، با او پيوند زناشويي برقرار مكن; زيرا مال مي‏تواند موجب طغيان او گردد، بلكه به سرمايه ديني ‏اش متوجه باش و با زن با ايمان ازدواج كن.» [3]
سه اصل دين و اخلاق نيكو واصالت خانوادگي  ملاك‏هاي اصلي براي شايستگي زن و شوهر است . اين اصول در دوران جنيني و شير خوارگي، و حتي  در ساير مراحل زندگي كودك و تربيت او نقش بسزايي دارد.
 3-اخلاق
  اخلاق نتيجه عملي دين داري است  و هيچ ملاك ديگري را نمي توان جايگزين آن نمود. با امكانات كم مادي و اقتصادي  اما باخدا و اخلاق داشتن مي توان زندگي كرد و با بيشترين و بهترين امكانات مادي  وبدون خدا واخلاق نمي توان زندگي كرد .اخـلاق هـر انـسـانى تاثير مستقيم در زندگى او دارد. اين تاثير در محيط خانواده محسوس تر و نـقـش آفـريـن تـر اسـت ؛ زيـرا مـسـائل عـاطـفـى در خـانـواده بـر مـسـائل ديـگـر غـلبـه دارد و مـحـيـط خـانـواده بـيـشـتـر بـر مـبناى خصوصيات اخلاقى اعضاى آن شـكـل مـى گـيـرد، تـا عـوامـل ديـگر. اگر اعضاى خانواده از اخلاقى نيكو بهره مند باشند، محيط خـانـواده تـبديل به بهشتى سرورانگيز مى شود و چنانچه به بداخلاقى خو گرفته باشند، همواره خود را در جهنّمى سوزان گرفتار خواهند ديد .زنـدگـى مشترك زناشويى ، داراى فراز و نشيبهايى است كه برخورد صحيح با آنها نياز به روحـيـه اى قـوى و اخـلاقـى پسنديده دارد. زن و مرد اگر از اين مزيّت بهره اى نداشته باشند، نـمـى تـوانند با تفاهم و همكارى متقابل ، بر مشكلات زندگى چيره شده ، بار سنگين آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر يك از طرفين از اخلاقى نيكو و رفتارى شايسته برخوردار نباشد، طرف ديگر هر چند خوش اخلاق هم باشد، زندگى به كامش تلخ خواهد شد جابربن عبدالله انصاري مي‏گويد، در محضر رسول خدا(ص)بودم،آن حضرت درباره همسر شايسته چنين فرمودند: «بهترين همسران شما كساني هستند كه داراي ده خصلت‏باشند: 1- براي آوردن فرزندان متعدد آمادگي داشته باشند. 2- مهربان باشند. 3 - عفت و پاك‏دامني خود را رعايت كنند. 4- در ميان بستگان خود عزيز و سربلند باشند. 5- نزد شوهر فروتن باشند. 6- خود را براي شوهر بيارايند و خود را به او بنمايانند. 7- نسبت ‏به نامحرمان خود نگه‏دار باشند و پوشش خود را حفظ كنند. 8- از شوهر حرف شنوي و اطاعت داشته باشند. 9- در مسائل جنسي، ميل شوهر را جلب كنند. 10- در عشق و علاقه به شوهر، افراط نكنند و حد اعتدال را حفظ نمايند.»[4]  هم چنين آن حضرت مي‏فرمايند: از سعادت مرد اين است كه داراي همسري شايسته و خوب باشد.[5]
4- هم كفو بودن
هم كفو بودن در اينجا به معناي دقيق فقهي آن نيست بلكه بيشتر منظور شبيه بودن و نزديك بودن در ارزشها ،اعتقادات ،اقتصاد ، فرهنگ  و طبقه اجتماعي است . با ثبات ترين ازدواج ها آن است كه زن وشوهر بيش ترين شباهت ها را با هم داشته باشند. ميزان بي ثباتي و طلاق در زوجين شبيه به هم كم مشاهده مي شود. شباهت هاي بين زوجين را مي توان در حكم پس انداز  بانكي مشترك تشبيه كرد،  اگر ميزان پس انداز بانكي كسي بيشتر باشد در مقابل بحران اقتصادي و اجتماعي بهتر مي تواند مقاومت و احساس امنيت كند. در غير اين صورت دچار مشكل مي شود. اين تشبيه نشان مي دهد هر چه قدر ميزان تشابه بين زوجين بيشتر باشد كمتر دچار بحران مي شوند. تكيه اساسي اسلام درمشابهت وكفويت، بيش‏تر بر مساله ايمان و اعتقاد است مهمترين معيارهاي كفويت در جنبه‏هاي ايماني، فكري، اخلاقي است،. علت اين‏كه پيامبر (ص)، حضرت علي (ع) را براي همسري دختر خود انتخاب نمودند، همين مساله بوده است. امام صادق (ع) مي‏فرمايند: « كفو (هم‏رديف در ازدواج) كسي است كه عفيف باشد و مالي هم داشته باشد». [6]پيامبر(ص) فرمودند: «هر مؤمني كفو زن مؤمنه و هر مرد مسلماني كفو زن مسلمان است.[7]
از جمله موارد قابل توجه در مساله كفويت  مي توان به موارد زير اشاره كرد .
الف : هماهنگى فكرى و فرهنگى:
 آگـاهـى از طـرز فـكر و فرهنگ همسر آينده در جنبه هاى گوناگون زندگى مانند: سطح علمى ، فداكارى ، گذشت ، ولخرجى ، اسراف ، راحت طلبى ، مقام دوستى ، جاه طلبى ، چشم و هم چشمى ، تـدبير منزل ، عقل معاش ، معرفت و دانش و... بسيار مهم است ؛ زيرا در موارد زيادى ، اختلافات زن و شـوهر ناشى از اختلاف روحيه ها و ناهماهنگى فكرى است ، بويژه آنگاه كه هر يك از آنها در اِعـمـال سـليـقـه خود اصرار و سماجت ورزند و حق را همان بدانند كه خود فكر مى كنند. از اين رو، توجه به هماهنگى فرهنگى بين زن و مرد يكى از معيارهاى انتخاب همسر قلمداد مى شود
  ب:هوش:  اگر درجه وضريب هوشي زن وشوهر به يكديگر نزديك باشد ،قدرت درك متقابل يكديگر را خواهند داشت  و رابطه ي زناشويي آنان با گرفتاري كم تري روبرو مي شود.
  ج:ارزش ها:  لازم است كه زن وشوهر در بسياري از ارزش ها وحدت نظر داشته باشند. مثلاٌ  نبايد  زن و شوهر از نظر معنوي و يا درك اقتصادي اختلاف نظر زيادي داشته باشند.
علائق:اگر زن وشوهر در بسياري از زمينه ها علائق مشترك داشته باشند زندگي به كامشان شيرين خواهد شد تشابه علاقه ها و سليقه ها ازدواج با افراد هم‏كفو و هم‏شان باعث توافق بيش‏تر در زندگي مي‏شود.
ب- ملاك هاي درجه دوم
ملاك هاي درجه دوم  نسبت به ملاك هاي درجه اول از اهميت كمتري برخوردارند و گفته مي شود اين ملاك ها در اولويت قرار نگيرند  اين  مسايل عبارتند از   ثروت، تحصيلات، موقعيت اجتماعي ،زيبايي كه به شرايط  جسماني ،اقتصادي و پايگاه اجتماعي افراد مربوط است .افرادي  كه بيشتر از حد متعادل و متعارف به اين ملاك ها اهميت مي دهند دچار مشكلات  بزرگي مي شوند .
 
بيانات
  "معيارهايي كه [براي ازدواج] در ذهن من است، خيلي خارج از آنچه كه در ذهن عرف متشرعه ماست، نيست. من اصرار دارم بر نفي بعضي از معيارها، يعني چيزي كه من بيشتر روي آن تأكيد مي‌كنم ارائه يك چارچوب معياري نيست. چون مي‌دانيد اسلام، ميدان را باز گذاشته، ضمن اين كه ارزشهايي را در سطح اول- درجه اول- قرار داده است، امّا مردم را در آن چارچوب، صددرصد محدود نكرده است- كه حالا ممكن است مثالي عرض بكنم- بنابراين من در تعيين معيارها خيلي اصراري ندارم، بلكه در نفي بعضي از معيارها اصرار دارم".
الف:عدم اعتنا به ثروت همسر و نامزد
 آن چيزهايي كه من بشدت آنها را مايلم نفي بشود، يكي مسأله ثروت است؛ يعني وقتي كه جواني مي‌خواهد ازدواج كند- چه پسر و چه دختر- اصلاً نبايد ثروت همسر و نامزد ازدواجش مورد نظرش باشد. به نظر من يك چيز گمراه كننده است، يك جاذبه حقيقي نيست و اين نبايد موردنظر باشد.
ب:عدم اعتنا به تشخّص اجتماعي
  جنبه ديگري كه اصلاً نبايد موردنظر باشد، عبارت است از« تشخّص اجتماعي» اين هم اصلاً نبايد موردنظر باشد به گوشم خورده است بعضي افراد مي‌گردند تا عروسي، يا دامادي را انتخاب كنند كه حتماً وابسته به بيت و شخصيت معروفي يا سمت معروفي باشد. اين هم به نظر من معيار غلطي است و نبايستي موردنظر باشد.
بعضي از جاذبه‌هايي هم كه به شكل صوري جوان‌ها را جذب مي‌كند، به نظر من براي ازدواج نبايد به شكل معيار به آنها نگاه كرد. مثلاً پسرها يا دخترها بگردند هرجا چشمشان را گرفت، آن را معياري قرار بدهند! هر موردي كه چشمشان را گرفت و جذب كرد آن را كافي بدانند! اين هم به شدت مورد برحذر داشتن و پرهيز دادن ماست كه ما مي‌خواهيم دخترها و پسرها دراين دام‌ها گرفتار نشوند.
 از اينها كه بگذريم، ممكن است دختري يا پسري مايل باشد كه حتماً همسرش تحصيلات عاليه كرده باشد، يكي ديگر نه به اين اهميت نمي‌دهد. من اين مثال را مي‌زنم براي اين كه معلوم شود معيارهاي مثبت و قابل قبول، محدود نيست. التفات مي‌كنيد؟ يا فرض كنيد كسي اهل منطقه‌اي از كشور است، دوست مي‌دارد كه همسرش حتماً وابسته به آن منطقه باشد، يعني راه باز است. بعضي‌ها حتماً دلشان مي‌خواهد كه همسرشان جزو كساني باشد كه در راه خدا حركتي كرده باشد، تلاشي كرده باشد، جانباز، خانواده شهيد و از اين قبيل باشد. بعضي اين را جزو معيارهاي خودشان نمي‌دانند. من مي‌خواهم از اين جهت معيار مثبتي گفته نشود تا اين كه معناي محدود كردن باشد فقط مي‌خواهم آن مرزهاي منفي را ملاحظه كنم.»[8]
 
عوامل استحكام خانواده
 عقل ،عاطفه و عشق ستون هاي استحكام خانواده هستند . دوام وقوام هرسازمان ونهادي  وابسته به پاي بندي افراد به اصول و استانداردهاي  آن است براي تشكيل خانواده ، در اسلام استانداردهايي معرفي شده است . به هرميزان ،اركان تشكيل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شايستگي ، برتري واستحكام  برخوردار خواهند بود. از اين رو، خانواده مستحكم  از نظر اسلام ، آن است كه اركان آن متناسب و منطبق با استانداردهاي اسلامي باشد، مناسبات و روابطي منطبق با آموزه هاي ديني بر آنها حاكم باشد. برتري خانواده به انطباق آن با استانداردهاي اسلامي و برخورداري از ويژگيهاي ارزشي و فضيلت هاست .پاره اي از اين فضيلت ها كه موجب سلامت واستحكام خانواده مي شود عبارتند از:
1-    رعايت  و پايبندي به موازين شرعي
 اولين اصل بنيادي  موثر در استحكام خانواده عبوديت و بندگي خداوند  است و عبوديت به معناي اطاعت كامل از امر و نهي و دستورات الهي و عمل كردن به آن‌ها است كه  موفقيت در زندگي ايده‌آل را در پي خواهد داشت.انجام واجبات وترك محرمات ، رعايت حلال وحرام وپيروي از الگوهاي ديني  وهمچنين توكل به خداي بزرگ و توسل به انبياء واولياء الهي سبب تحكيم بنياد خانواده مي شود .
2- قناعت
   قناعت به معناي بسنده كردن به قسمت خويش و خوشنود بودن است. [9] 
  در كانون خانواده احساس خشنودي و رضايت  با ايمان و اعتقاد به تاثير  قناعت در ايجاد آرامش در زندگي به دست مي ايد.تجربه نشان داده است كساني كه با كم دنيا راضي شده اند آرامش بيشتري دارند اما كساني كه خواسته اند با زياد دنيا راضي شوند هرگز چنين رضايتي حاصل نشده است .  قناعت ابعاد وسيعي دارد كه يكي از نمودهاي آن قناعت مالي و اقتصادي است. قناعت مالي علاوه بر اين كه آرامش رواني در پي دارد مي تواند در تنظيم دخل و خرج زندگي و برقراري تعادل اقتصادي تاثير مستقيم داشته باشد. قناعت در زندگي باعث مي‌شود تا انسان نسبت به داشته‌هاي خود راضي باشد و در راستاي شكر براي داشتن آنها اقدام كند. قناعت در زندگي انسان را نسبت به مسائلي كه در زندگي از آنها بهره‌مند نيست، آرام مي كند  و حس رضايتمندي در انسان تقويت  مي شود كه اين امر ابتداي موفقيت است.
3- ساده زيستي
  يكي از فضائل اخلاقي، ساده زيستي وزهد است كه در آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) تحسين وتشويق شده است. چنانچه در معناي زهد وساده زيستي گفته اند : ضد‍ّ محبت دنيا و مال را زهد گويند و آن عبارت است از دل برداشتن از دنيا و آستين فشاندن بر آن و اكتفاء كردن به قدر ضرورت از براي حفظ بدن كه تجلي عمليِ آن در زندگي ساده زيستي و قناعت خواهد بود .[10]
انسانها‎ي ساده زيست اگرچه خود مي توانند با استفاده‎ي از نعمتهاي پروردگار زندگي بهتري را براي خويش فراهم سازند، اما از آنجاكه دلبستگي به زخارف دنيوي ندارند ديگران را بر خود مقدم نموده و خود به اندكي از مال دنيا اكتفاء مي كنند.«وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ» [11]
پيامبر اسلام (ص) در توصيف زاهدان مي فرمايد: زاهد دوست دارد آنچه را كه خدا دوست دارد و دشمن دارد آنچه را او دشمن دارد، از حلال دنيا اجتناب كرده، به حداقل اكتفاء مي كند و به حرام آن اعتنائي ندارد.» [12]  در قرآن كريم نيز بر دوري از دنيا و فريفته نشدن از آن تأكيد شده است.«وَ مَا الْحَياهُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ». [13]   زندگي دنيا جز كالايي فريب دهنده چيزي نيست.«و لا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياهُ الدُّنْيا» [14]
«زندگي دنيا شما را فريب ندهد». لكن اين بدان معني نيست كه مؤمنين از نعمتهاي دنيا بهره مند نشوند و رهبانيت در پيش گيرند؛ زيرا درجاي ديگر به سختي با اين باور غلط مبارزه كرده، مي فرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَهَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» [15]  بگو اي پيامبر، چه كسي زينت هاي خدا را كه براي بندگان آفريده حرام كرده و از صرف روزي حلال منع كرده است.» پس آنچه از نظر قرآن مذموم است دل بستن به دنيا و بهرمند نساختن ديگران از نعمتهاي الهي است.»[16]
بيانات
ساده زيستي چيز بسيار باارزشي است. ما اگر بخواهيم تجمل و اشرافيگري و اسراف و زياده روي را ـ كه واقعا بلاي بزرگي است ـ از جامعه مان ريشه كن كنيم با حرف و گفتن نمي شود... عمل ما بايستي مويد و دليل و شاهد بر حرفهاي ما باشد.[17]
 
 
 
 
 
تفاوت زنان ومردان با يكديگر و تاثير آن درتفاهم وسازگاري در خانواده
     دنياي مادي دنياي تفاوتها است ،در اين نظام هيچ دو مخلوقي كاملا شبيه يكديگر آفريده نشده اند و اين تفاوت در عالم انساني بسيار وسيع و گسترده است .خداوند در قران كريم مي فرمايد : ان خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم قبائل و شعوبا ما انسانها را از دوجنس زن ومرد  واز قبايل وگروههاي مختلفي آفريديم . اين تفاوتها، سبب تنوع وزيبايي عالم انساني  مي شوند .شناخت،پذيرش واحترام گذاشتن به اين تفاوتها، زيبايي و حلاوت زندگي را دو چندان ، ومشكلات وناسازگاري ها را به حداقل مي رساند. مهترين عامل در داشتن يك زندگي سالم در روابط زناشويي،شناخت تفاتهاي مختلف زن و مرد با يكديگر است . شناخت اين تفاوتها در حل مسايل وپيشرفت زندگي بسيار تاثير گذار است وقتي زن و مرد تفاوت هاي همديگر را بپذيرند ، به جاي مقاومت در برابر يكديگر و يا تلاش براي تغيير دادن افكار و رفتار يكديگر،  به نقطه اي مي رسند كه همكاري متقابل و همدلي را بهترين شيوه ارتباطي براي يك زندگي موفق مي يابند.
در نظام حكيمانه آفرينش ، خلقت وجودى هر يك از زن و مرد داراى ويژگيهائى خاصي است و ساختمان وجودى هر كدام عملكرد وظيفه ، مسئوليت و زيبائى خاص را ا قتضا مى كند تا هر دو وظيفه خود را در نظام خلقت به نحو احسن انجام دهند .
بديهى است كه زن و مرد از جهات بسيارى مساوى ، اما مانند هم نيستند و تفاوتهاى فراوانى دارند .اين  تفاوتها بسيار لطيف و زيباى هستند  به گونه ايي كه نبود آنها موجب عدم تكامل زن و مرد مي گردد ، زيرا آنان مكمل يكديگرند و هر كدام بدون ديگرى ناقص است.اگر تفاوت هاى متناسب ميان زن و مرد نبود، تنوع و جذب و انجذاب ، در زندگى اين دو، مفهومى نداشت و به يك زندگى سرد و بى روح مبدل مى گشت .
 زن و مرد بواسطه اختلاف جنيست، نيازهاي متفاوتي دارند ، اين نيازها نشأت گرفته از فطرت هر كدام ازآنهاست ،اين نيازهاي متفاوت  زن از روحيه زنانگي او و نيازهاي مرد از روحيه مردانگي او سرچشمه مي گيرد ،وقتي كه زن و مرد به اين نكته توجه نداشته و نياز متقابل يكديگر را نشناخته و برآورده نمي كنند . اين امر موجب اختلافات و مشاجرات و عدم سكون و آرامش در كنار يكديگر خواهد شد. لذا زن و مرد ابتدا بايد اين اختلاف جنسيت را شناخت و بپذيرند و در نهايت  پس از شناسايي سعي بر برآوردن نيازها همسر خود نمايند.
مرد باآگاه كردن همسرنسبت به نيازهاي طبيعي خود، به او كمك كرده تا بتواند نيازهاي اورا برآورده كند. زن نيز بايد نيازها و احساساتش را به همسرش بشناساند چون مرد قادر به خواندن زن نيست. با بيان احساسات، همسران اطمينان خاطر پيدا مي كنند و وحشت طرد شدن را كنار مي گذارند.
در اينجا به بررسي مهمترين اقسام تفاوتها مي پردازيم
وجود و شخصيت هر انساني از چند مولفه ساخته مي شود كه عبارتند از افكار ،اخلاق وروحيه  ،گفتار و رفتار  ،ساختار فيزيولوژي و ساختار فيزيكي در هر يك از اين مولفه ها تفاوتهاي اساس بين زن ومرد وجود دارد.
·        تفاوت در افكار و طرز فكر زنان و مردان
معمولا از نظر طرز تفكرمردان كلي نگر و زنان جزيي نگر هستند شناخت اين كه مرد ها كل نگر و زن ها جزء نگرند، در بالا بردن سطح تفاهم و كم كردن سطح نزاع و درگيري بسيار مؤثر است، وقتي زن از امور بسيار جزئي يك مهماني براي شوهر خود سخن به ميان مي آورد، يا وقتي آقا وارد منزل مي شود، او را هدف سوالات ريز خود قرار مي دهد و از هر دري سخن به ميان مي آورد، اين غالباً ناشي از روحيه جزء نگري زن است نه حالت تجسس و حساسيت و بدبيني او. اين شناخت به مرد كمك مي كند كه اولاً به حرف هاي او گوش فرا دهد، ثانياً او را متهم نكند كه چرا از زندگي ديگران حرف مي زني؟ چرا اسرار و امور داخلي زندگي ديگران را نقل مي كني؟ چرا انقدر حرف مي زني؟ چرا نسبت به من حساس و بدبين شده اي و ده ها چرا از اين قبيل، اگر مرد از اين شناخت بهره نبرد همسرش متعاقباً به او مي گويد: تو مرا آدم به حساب نمي آوري!؟ به حرف هايم گوش نمي دهي؟ از جواب به سوالاتم شانه خالي مي كني و طفره مي روي؟ تو خيال مي كني من نفهم هستم؟ و ده ها سوال از اين قبيل.اين اختلاف در طرز فكر زن و مرد در بسياري از موارد ديگر نيز وجود دارد كه شناخت آنها مانع از سوء تفاهم بين همسران مي شود .
تفاوت در كلام وگفتار
معمولا  زنان و مردان از جهت كلام و گفتار نيز با يكديگر تفاوت هاي اساسي دارند .زنان به گفتگو علاقه مندندوبا گفت وگو و بيان مسائل، از فشار ناراحتي خود مي كاهند. در حاليكه مردان عموما سكوت را دوست دارند و در سكوت و به تنهايي به حل مسائل خود مي پردازند.
در هنگام گفتگو زنان سؤالات بيشتري مي پرسند. زيرا سؤال كردن براي زن راهي براي ادامه گفت و گو است در حاليكه سوال و  پرسش راهي براي كسب اطلاعات بيشتر براي مردان است . مردان سؤالات شخصي راكمتر مطرح كنند واصل را بر اين مي گذارند كه اگر كسي به چيزي احتياج دارد سوال مي كند . زنان سوال نكردن ونپرسيدن را نشانه بي تفاوتي وبي اعتنايي شوهر مي دانند درحاليكه مردان، سؤالاتِ زيادرا نشان دهنده ي كنجكاوي بي جاي سؤال كننده مي دانند. اين تفاوتهاي كلامي و گفتاري دايره بسيار زيادي دارد كه لازم است افراد با مطالعه كتب مربوطه سطح دانش و آگاهي خود را دراين زمينه افزايش دهند .
·        تفاوت در ساختار فيزيكي و فيزيولوژي
   ويژگي هاي ساخت و عملكرد اعضا و دستگاه هاي بدن زنان و مردان متفاوت است. اين تفاوت ها،مردان را براي زندگي فعال و پرجنب وجوش، و زنان را براي زندگي آرام آماده مي كند.
جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش، گرمي كانون خانواده و پرورش نسل‏ ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره‏ اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي‏ طلبد بر عهده زنان گزارده شود.
  تفاوت ها در زمينه شيوه ارتباطى
    زن و مرد از دو شيوه ارتباطى متفاوت استفاده مى كنند. اغلب مردها بر اين باورند كه وقتى كسى مسئله اى را با آن ها در ميان مى گذارد ، انتظار دارد كه مسئله اش حل شود و به همين دليل، بى درنگ راه حل ارائه مى دهند. از سوى ديگر، اغلب زن ها معتقدند كه در ميان گذاشتن مسائل خود با ديگران راهى براى پيوند و رسيدن به احساس حمايت است، حتى  اگر مسئله آن ها لاينحل باشد. بى توجهى به اين موضوع، اغلب ايجاد ناراحتى مى كند: زن از مسائلش شكايت مى كند و مرد راه حل نشان مى دهد. در اين شرايط، هرگز عجيب نيست اگر زن احساس كند كه همسرش به صحبت هاى او گوش نمى دهد، مرد هم به اين نتيجه برسد كه زنش تنها قصد شكايت دارد; زيرا هرگز به راه حل هاى پيشنهادى او توجه نمى كند.
وقتى از زمينه ارتباطى همسر خود بى اطلاع هستيم، اغلب به اشتباه فرض را بر اين مى گذاريم كه همسر ما از زمينه اى مشابه ما برخوردار است. اما اين تصور به روشنى مسئله ساز مى شود.
 زن ومردي  كه از تفاوت زمينه هاى ارتباطى يكديگر اگاهي دارند ، گرفتار اين سوءبرداشت از ارتباط نمى شوند; زيرا زن و مرد هر دو از مطلبى كه ديگرى مخابره مى كند اطلاع دارند. وقتى شما و همسرتان از تفاوت هاى موجود در زمينه ارتباطى يكديگر آگاه باشيد، اين تفاوت ها بسيار كمتر توليد اشكال مى كنند و به زندگى علاقه و تنوّع بيشترى مى بخشند. [18]
«زمينه ارتباطى» هر فرد در حكم عينكى است كه از پشت آن به همه اتفاقاتى كه در زندگى رخ مى دهد، نگاه مى كند. اگر بداند كه او و همسرش از چگونه لنزهايى استفاده مى كنند، به راحتى مى توانند ميان واقعيت ها و برداشت خود از واقعيت ها تميز قايل شوند.
بهترين راه براي شناخت نحوه ي ارتباط بر قرار كردن با طرف مقابل ، صحبت كردن صحيح با يكديگر است. صحبت كردني كه در آن هر دو نفر شنونده ي حرف هاي يكديگر باشند و سعي كنند شرايط طرف مقابل را درك كنند.
و راه ديگر هم آشنايي هر كدام از همسران با روان شناسي طرف مقابل است كه به شناخت او كمك بيشتري مي كند.
 تفاوت در اخلاق وروحيه 
  ويژگيها و تفاوتهاى زن ومرد موجب مي شود كه هر دو مطلوب و طالب و معشوق و عاشق يكديگر باشند و هر كدام به شيوه مخصوص به خود، در مقام جذب ديگرى و آرامش جوئى از او برآيند.
اين جذب و انجذاب تنها از طريق غريزه جنسى و اقناع آن نيست ، بلكه بالاتر و با شكوه تر از آن مى باشد. ويژگي طبيعي و فطري زن بر « ناز» است و مرد بر « نياز» شهيد مطهري در بيان اين ويژگي روحي و رواني زن و مرد مي‏گويد:« طبيعت، مرد را مظهر طلب، عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. اين يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت است كه در غريزه مرد « نياز و طلب» و در غريزه زن « ناز و جلوه » قرار داده است ... مرد خريدار وصال زن است، نه خريدار رتبه او [نمي‏خواهد بنده بخرد]. منتهاي هنر زن اين بوده كه توانسته مرد را در هر مقامي و هر وضعي بوده است، به آستان خود بكشاند.»[19]
زن توانسته مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند و مردها را به رقابت با يكديگر وا دارد و با خارج كردن خود از دسترس مرد ، وضعي رمانتيك به وجود آورد. مجنون‏ها را به دنبال ليلي‏ها بدواند و آنگاه كه تن به ازدواج با مرد مي‏دهد، هديه و پيشكشي از او به عنوان نشانه صداقت دريافت دارد.  زن هميشه مرد را مي‏ساخته و مرد اجتماع را. آنگاه كه حيا و عفاف و خويشتن‏داري زن از ميان برود و بخواهد در نقش مرد ظاهر شود، اوّل به زن مُهر باطله مي‏خورد ، بعد مرد مردانگي خود را فراموش مي‏كند، سپس اجتماع فرو مي‏پاشد.[20]
 نقش هر يك از زن و مرد در مسئله عشق ناهمگون نقش ديگري است. عارفان اين قانون را به سراسر هستي سرايت مي‏دهند. مي‏گويند قانون عشق و جذب بر سراسر موجودات و آفريده‏ها حكومت مي‏كند ، با اين تفاوت كه موجودات و مخلوقات از لحاظ اينكه هر آفريده‏اي وظيفه خاصي را بايد ايفا كند ، متفاوتند. سوز در يك جا و ساز در جاي ديگر قرار داده شده است. قانون خلقت، جمال و غرور و بي‏نيازي را در زن و نيازمندي، طلب، عشق و تغزل را در مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نيرومندي مرد به اين وسيله تعديل شده است. [21]
 اينكه اولياي دين به زنان دستور پوشش و حفظ حريم و دوري از آميختگي و همنشيني‏هاي دوستانه بين زن و مرد داده‏اند ، نيز حفظ حريم در رفتار و گفتار را لازم شمرده‏اند، براي اين است كه عرضه زن و زيبايي‏هايش در جامعه، بي‏ضابطه، ارزان و به وفور نباشد و مردها جز با پرداخت ارزش و بهاي مناسب و در چارچوب‏هاي مشروع نتوانند از زيبايي‏هاي زن بهره گيرند تا هر گاه با زني ازدواج كردند ، قدر او را بدانند و در استواري ازدواج بكوشند. حتي در دستورهاي تربيتيِ ديني، به حفظ ناز در زن و پروردن نياز در مرد توجه شده است.
 ويليام جيمز فيلسوف معروف آمريكايي مي‏گويد:حيا و خودداري ظريفانه زن غريزه نيست بلكه دختران حوّا در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترام‏شان به اين است كه به دنبال مردان نروند [و ندوند] ، خود را مبتذل نكنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند. زنان اين درس‏ها را در طول تاريخ دريافتند و به دختران خود ياد دادند.[22]
شهيد مطهري اين حالت را هماهنگ با طبيعت زن در جهت حرمت او ارزيابي كرده و مي‏گويد:در روايات اسلامي وارد شده كه مرد از زن پر تمايل تر نيست، بلكه بر عكس است لكن زن از مرد در مقابل تمايل خود، تواناتر و خوددارتر آفريده شده است. اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود و بر عكس مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نياز كند و براي جلب رضاي او اقدام نمايد ... جنس نر همواره حالت و نقش متقاضي را داشته، نه جنس ماده و جنس ماده همواره از خود نوعي بي‏نيازي و استغنا نشان مي‏داده است .[23]
زن و مرد، در احساس ها و طرز برداشتها از حقايق و واقعيات متفاوتند تا آنجا كه در چگونگى عشق و علاقه به يكديگر كاملا تفاوت دارند با اينكه جذب و انجذاب طرفينى است ،امانوع علاقه انها به يكديگر همانند نمي باشد .
معمولا زن ، هنگامى احساس شكست مى كند كه مرد او را دوست نداشته و او نتوانسته محبوب واقع گردد، در صورتى كه مرد، موقعى احساس  شكست مى كند كه زن و همسر دلخواهش را نيافته يا پس از يافتن نتوانسته است او را در اختيار داشته باشد.
·        مرد، پناهگاه و زن آرامش بخش  است
  زن  متمايل وعلاقمنداست  كه در پناه مردى قرار گيرد كه مخصوص به او باشد. به همين جهت از هنر دلبرى برخوردار است و در صدد صيد قلب مرد برمى آيد و اگر داراى اين خصيصه روحى و هنر نبود نمى توانست دل مرد را شكار كند و تسخير نمايد، اين خصيصه يك ويژگى زيبا زنانه است.
مرد ،علاقمنداست رهبر و فرمانده وهمسرش از اين جهت اورا بپذيرد  قهرمان باشد و او را به اين جهت بپذيرند، و مرد در طوفان هاى زندگى ، به آرامش دل و نيروئى كه او را راحتى جان ببخشد، نيازمند است كه اين هر دو نياز، به وسيله زن ، رفع مى گردد و آفرينش با حكمت و تدبير، همه اين تفاوت ها بجا خلق نموده است  . اگر مرد حالت زنانه داشت ، نمى توانست قهرمان زندگى زن باشد و اگر زن همچون مردان بود هرگز قادر به تسخير دل مرد نمى گشت .
بيانات
  طبيعت زن و مرد، هر كدام ويژگى‌اى دارد. در داخل خانواده، كار و روحيات مرد را نبايد از زنان توقع كرد، روحيات زن را هم در خانواده نبايد كسى از مرد توقع كند. هر كدام يك خصوصيات طبيعى و روحى دارند كه مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعى زن و مرد اين است كه روحيات و خصوصيات مرد وزن در تعامل اينها در داخل خانواده دقيقا رعايت شود، كه اگر رعايت شد، هم اين خوشبخت است و هم آن. اما كسى به كسى حق ظلم كردن، زور گفتن و استخدام كردن ندارد. بعضى از مردان خيال مى‌كنند كه زن وظيفه دارد همه‌ى كارهاى مربوط به آنها را انجام دهد. البته در محيط خانواده، زن و مردى كه به هم علاقه دارند، با كمال ميل و شوق، كارها و خدمات يكديگر را انجام مى‌دهند، اما انجام دادن از روى ميل، غير از اين است كه كسى احساس كند، يا اين طور عمل كند كه گويا وظيفه‌ى زن است كه بايد مثل يك مستخدم، خدمت مرد را به آن شكل انجام دهد. چنين چيزى در اسلام وجود ندارد. [24]
خداي متعال طبيعت زن را ظريف قرار داده است. بعضي از انگشت‏ها خيلي درشت و گنده هستند و براي كندن يك سنگ از زمين خيلي خوبند، اما اگر بخواهند يك جواهر خيلي ريز را لمس كنند، معلوم نيست بتوانند بردارند.
اما بعضي انگشت‏ها ظريف و باريك اند، آن سنگ را نمي‏توانند بردارند، اما آن خرده جواهر و خرده طلا را مي‏توانند از روي زمين جمع كنند. زن و مرد اين طورند. هر كدام يك مسؤوليتي دارند. نمي‏شود هم گفت كداميك مسؤوليتش سنگين‏تر است. مسؤوليت هر دو سنگين است. هر دو لازم است.
روح زن چون لطيف‏تر است، احتياج به آرامش بيشتري دارد. او نياز به آسايش و تكيه به جاي مطمئن دارد. اين تكيه گاه كيست؟ او شوهر است. كنار هم قرار داده است.  [25]
علامه طباطبايي در مورد سكون و آرامش زن و مرد در كنار يكديگر مي فرمايد:« آفرينش انسان به صورتي است كه زن و مرد در ساختمان طبيعي بدن، مكمل يكديگرند و هر يك به تنهايي ناقص و محتاج ديگري است. اين نياز و احتياج موجب مي شود كه زن و مرد به سوي يكديگر حركت كنند و بدين طريق، سكونت و آرامش يابند.  [26]
·        تكيه گاه  بودن مرد ولطافت و ظرافت زن
  اسلام مرد را قوّام و زن را ريحان مي‏داند. اين نه جسارت به زن است، نه جسارت به مرد. نه ناديده گرفتن حق زن است و نه ناديده گرفتن حق مرد، بلكه، درست ديدن طبيعت آن‏هاست. ترازوي آن‏ها هم اتفاقاً برابر است، يعني وقتي جنس لطيف و زيبا و عامل آرامش و آرايش معنوي محيط زندگي را در يك كفه مي‏گذاريم، و اين جنس مديريت و كاركرد و محل اعتماد و اتكا بودن و تكيه گاه بودن براي زن را هم در كفه ديگر ترازو مي‏گذاريم، اين دو كفه با هم برابر مي‏شود. نه آن بر اين ترجيح دارد و نه اين بر آن.
 
 
شراكت و رفاقت زن و شوهر
مرد براى پيدا كردن آرامش، به زن در محيط خانواده احتياج دارد، زن هم براى يافتن آرامش، به مرد در محيط خانواده نيازمند است ... هر دو براى سكون و آرامش، به هم احتياج دارند.
ما ديده بوديم كه گاهي مرد، زن را موجود درجه دو حساب مي‏كرد! اما موجود درجه دو نداريم. هر دو مثل هم هستند. هر دو از حقوق برابري در زمينه امور زندگي ـ مگر در جاهايي كه خداي متعال بين زن و مرد فرقي گذاشته كه آن هم روي مصلحتي است و به نفع مرد و به ضرر زن هم نيست ـ برخوردارند. بايد مثل دو نفر شريك، مثل دو نفر رفيق، در خانه با هم زندگي كنند. [27]
زن و مرد نيازهايي نسبت به يكديگر دارند ، هر گاه اين نيازها بوسيله ي ديگري برآورده شود ، در كناريكديگر به آرامش مي رسند.
·        تفاوت نقش هاي  زن ومرد در خانواده 
   مرد و زن هركدام برا‌ي كارخاصي ونه برا‌ي هدف واحدي آفريده شده‌اند. ساختار جسمي ،عقلي ،مادي و معنوي و رسالت‌هاي سپرده شده به هريك ازاين دو، با هم فرق دارد.زن ومرد شبيه بدن انسان اند كه ازاعضايي متعدد تركيب يا فته است وهر عضوي درادامه‌ي  حيات انسا ن داراي نقش است واختلال هرعضوي  كل حيات رابه اختلال مي‌كشد. لذا نمي‌توانيم قلب را مهمترازمغزيامغز رابا اهميت ترازكبد ويا كبد را مهمترازشش بدانيم، زيرا نبودهرعضوي ازاين اعضا به معني مرگ انسا ن وايستا يي روند زندگي انسان است. به همين جهت ما نمي‌توانيم نقش زن را كوچك بشماريم ويا نقش مرد را مهمترازنقش زن ارزيابي كنيم ونيز نابجا ست كه تلاش كنيم تا زن را وارد عرصه هايي ازحيات كنيم كه ويژه مردان است....زيرانقش زن مشابه نقش مردومكمل آن است وزندگي بي نيازاز نقش زن نيست.
با وجود  تفاوت ها‌ي فيزيولوژي ورواني بين زن ومرد- اين تفاوت ها‌ به معني برتري مرد يا زن نيست. بلكه خداي متعال خواسته است با اين اختلافات به تحكيم وتقويت رشته محبت وسازگاري بين زن ومرد بپردازد.
ازين منظر زن به اموري درزندگي مي‌پردازد كه قابليتها و توانمندي‌ها‌ي آن را دارد و مرد نيز به ايفاي نقش‌هايي كه قابليت و استعداد آن در او موجود است، مي‌پردازد. اين تنوع و گوناگوني درايفاي نقش بوسيله مرد و زن امري است طبيعي و ضروري كه در قلمرو تشريع محدود نمي‌ماند بلكه در دايره امورتكويني نيزتوسعه مي‌يابد. لذا در تمامي نقاط هستي واجزا‌ي مادي قابل ملاحظه است. بنا براين عالم كثرت و تعدد به تنوع وتعددنيازها منجر ميگردد واين تنوع درنيازها تنوع در ايفاي نقش هارا موجب ميگردد ودرنتيجه بايدپذيرفت كه هرانساني ازقابليت واستعدادهاي ذاتي برا‌ي ايفاي نقشي برخور داراست كه به عهده او گذاشته شده است و اين قابليت ها‌ي تكويني اورا آماده‌ي انجام اين نقش مي‌سازد.
بيانات
بعضي از مسلك‏هاي غلط كه مخصوص زن‏ها هم نيست. مردها هم گاهي همان مسلك‏ها را دنبال مي‏كنند. دنبال اين هستند كه بگويند: نه! بياييم اجناس اين ترازو (نقش‏هاي زن و مرد) را جا به جا كنيم. حالا اگر اين كار را بكنيم چه مي‏شود؟ جز اين كه اشتباه مي‏كنيد و جز اين كه بوستانِ به زيبايي و نيكي پرداخته شده را خراب مي‏كنيد! غير از اين، كار ديگري نمي‏كنيد. فوايد همديگر را مي‏بريد، محيط خانواده را هم بي‏اعتنا مي‏كنيد. زن و مرد را نسبت به هم دچار ترديد و دودلي مي‏كنيد. آن محبت و عشقي را كه مايه اصلي كار است، از دست مي‏دهيد.
گاهي اتفاق مي‏افتد مرد در خانه نقش زن را پيدا مي‏كند. زن حاكم مطلق مي‏شود و به مرد دستور مي‏دهد اين كار را بكن، آن كار را نكن. مرد هم دست بسته تسليم است. خب چنين مردي ديگر نمي‏تواند تكيه گاه زن باشد. زن يك تكيه گاه خوب را دوست مي‏دارد.
گاهي اوقات از اين طرف مرد چيزهايي را به زن تحميل مي‏كند، فرض كنيد كه تمام خريد و كار و سر و كله زدن با مراجعان با خانم است. چرا؟ چون من كار دارم، وقت ندارم. مبنا وقت نداشتن است! مي‏گويد بايد بروم اداره، كارها را بايد آن خانم انجام دهد. يعني كارهاي بي جاذبه و سنگين براي زن. البته ممكن است چند صباحي سرگرمش كند، اما كار او نيست.
بعضيها از ما مي‌پرسند: شما موافقيد زنها بروند كار كنند؟ ما مي‌گوييم : البته، ما با بيكاري خانمها مخالفيم، زن اصلاً بايد كار كند. البته كار دو جور است: يكي كارِ داخل خانه و يكي كار بيرون خانه، هر دو كار است، اگر كسي استعداد دارد در كارهاي مربوط به بيرون منزل، بايد انجام بدهد، خيلي هم خوب است. منتها يك شرط دارد، بايد جوري باشد كه اين اشتغال-حتي در داخل خانه- به پيوند زن و شوهر لطمه‌اي نزند.»  [28]
نگاه درست و مبتنى بر منطق به زنان، كه نيمى از جمعيت بشر را تشكيل مى‌دهند، آن هم نيمى كه اگر نگاه كاوشگر انسان بخواهد نقش آن را با نقش‌هاى ديگر مقايسه كند، خواهد ديد كه نقش اين نيم، حساس‌ترين، ظريف‌ترين، ماندگارترين و مؤثرترين نقش‌ها در حركت تاريخ انسان و در سير بشريت به سوى كمال است. خدا زن را اين‌گونه آفريده. اگر بناى آفرينش انسان و جهان را به دو بخش كارهاى ظريف و ريزه‌كارى و بخش كارهاى مستحكم - و به تعبير سازندگان بناها، سفتكارى - بگذاريم، بخش اول كه ظريف‌كارى‌ها و ريزه‌كارى‌ها و رشته رشته پروردن احساسات و عواطف بشر است، در اختيار زن است. گناه بزرگ تمدن مادى، تضعيف و گاهى به فراموشى سپردن اين نقش است. هرجا سخن از تضعيف خانواده است، نقش اين بخش مهم ناديده گرفته شده. هرجا سخن از بى‌اعتنايى به هنر مادرى و هنر تربيت فرزند در آغوش پر مهر و محبت مادر است، اين نقش ناديده گرفته شده. دنياى غرب اين جرم بزرگ را دارد كه اين نقش را تضعيف كرده و در مواردى ناديده گرفته است. بخشى از بزرگى اين گناه به اين مربوط است كه اين حركت فاجعه‌آميز را با نام «حمايت از زن» انجام مى‌دهد، در حالى كه اين حمايت از زن نيست، اين خيانت به زن و خيانت به انسان است. نقش مادر از دوران حمل و باردارى شروع مى‌شود و تا آخر زندگى انسان ادامه دارد. مردى كه به دوران جوانى رسيده يا از دوران جوانى هم عبور كرده، باز تحت تأثير عطوفت و محبت و شيوه‌هاى خاص مادرانه‌ى مادر است. اگر زنان ما از لحاظ رتبه‌ى معرفتى و بينش و معلومات، سطح خود را ارتقاء دهند، اين نقش با هيچ نقش ديگرى، با هيچ مؤثر ديگرى از مؤثرات فرهنگى و اخلاقى تا آخر قابل مقايسه نيست. يك وقت مادرى از لحاظ معرفت سطح‌اش پايين است، البته اين نمى‌تواند در دوران بزرگى اثرگذارى كند، اين گناه كم بودن معلومات يك انسان است، اين نقص تأثير مادرى نيست. مادر است كه فرهنگ و معرفت و تمدن و ويژگى‌هاى اخلاقى يك قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خلق خود و با رفتار خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل مى‌كند.  [29]
اين هنر نيست كه زن كار مردانه را تقليد كند، نه، زن يك كار زنانه دارد كه ارزش آن از هر كار مردانه‏اى ب
ادامه مطلب

امتیاز:
 
بازدید:
[ ۱۲ مهر ۱۳۹۶ ] [ ۱۱:۵۷:۲۰ ] [ vahid ]
[ ۱ ][ ۲ ][ ۳ ][ ۴ ][ ۵ ][ ۶ ][ ۷ ][ ۸ ][ ۹ ][ ۱۰ ][ ۱۱ ][ ۱۲ ][ ۱۳ ][ ۱۴ ][ ۱۵ ][ ۱۶ ]
.: Weblog Themes By ratablog :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت   لغو عضویت
امکانات وب